زن بی چهره ایران ؛ ماجرای اسید پاشی چیست؟

معصومه عطایی  به عنوان یک بانوی موفق شناخته شده است و آوازه نامش به عنوان فردی که حتی یک  فاجعه  هم نتوانست او را از پا در آورد و از زندگی ناامید کند،آوازه بلندی است.​ نابینایی برای کسی که قریب به سی سال بینایی داشته است،چیزی فراتر از یک  فاجعه  است.حادثه ای است که حتی اگر زندگی فرد را فلج و او را خانه نشین کند،کسی به آن فرد خرده نمی گیرد.اما معصومه عطایی،قهرمان زندگی خودش شد و حالا به نابینایان دیگر هم آموزش های مختلف می دهد و کمک می کند.

اختلاف زن و شوهری معصومه عطایی

سردرددل معصومه که باز می شود،حرفش را از اختلافات خود با همسرش آغاز می کند.همان اختلافاتی که باعث ریشه کردن  کینه  در دل پدرشوهر معصومه شد و این  فاجعه  را به بار آورد.

معصومه می گوید:«سال ۸۷ بعد از شش سال زندگی مشترک،در حالی که پسرم تنها دو سال و نیم داشت،تصمیم به جدایی از همسرم گرفتم.ما با شناخت کمی از هم،ازدواج کرده بودیم و بعد از گذشتن مدت کوتاهی از زندگی مشترکمان،بر سر مسائل جزئی و پیش پا افتاده بحثمان می شد.بارها پیش آمده بود که همسرم روی من دست بلند کرده بود.حتی چند بار از او شکایت کردم و با تعهد او بار دیگر سر خانه و زندگی ام برگشته بودم.با خودم فکر می کردم که شاید بچه دار شدن،اوضاع زندگی ام را بهتر کند اما نه تنها بهتر نشد که بدتر هم شد.همسرم چندین بار به من خیانت کرده بود و خودش این موضوع را به من می گفت.اگر اعتراض می کردم باز هم کارمان به  دعوا  و  کتک  کشیده می شد.هر بار که از او  کتک  می خوردم چنان ناامیدی به من دست می داد که باعث شد چند بار دست به خودکشی بزنم.»

همه این ها باعث شد معصومه اقدام به جدایی از همسرش کند.او مهریه اش را اجرا گذاشت و همسرش را به زندان انداخت.بعد هم شرط گذاشت در صورت توافق همسرش با طلاق،مهریه اش را می بخشد:«به جلسات مشاوره زیادی رفته بودیم.همسرم می گفت با  طلاق  مخالف است و می گفت من را دوست دارد.اما علاقه او یک دوست داشتن بیمارگونه بود.من نمی خواستم به جهنمی که او برایم ساخته بود برگردم.برای همین  طلاق  گرفتم و  حضانت  پسرم را هم گرفتم.»

برای مشاهده خبر کامل اینجا کلیک کنید.